12

چند روزی دچار افسردگی شده بودم، تو ذهنم بد جور جنگ بود اما خداروشکر تونستم ردش کنم و به دعوا ختم نشه.

هر چند همسر بسیار ناراحت بود که من حالم خوش نبود، شب آخری یکم قیافه هم گرفت که منم بهش گفتم عزیزم هورمونهام بهم ریخته، نه اتفاقی افتاده نه من از چیزی دلگیر شدم فقط حالم خوش نیست. تو باید تو این جور مواقع کاری کنی من حال و هوام عوض بشه خوشحال بشم نه اینکه بدتر منو تحریک کنی، خداروشکر جواب داد و با قهر نخوابیدیم.

دیروز که بیدار شدم گفتم بسه دیگه، خودتو جمع و جور کن. زن خونه حالش بد باشه کل زندگی می ریزه بهم. و اینچنین بود که بهتر شدم

گوشم نزدیک 2 ماهی بود اذیت بود، ماه پیش رفتم پیش متخصص گوش.حلق و بینی بهم 2 تا قطره داد و گفت داخل گوشت پنبه چرب کن بذار وقتی می خوای بری حموم. مصادف شد شروع درمان با سرماخوردگی پسرک و انقدر ساعت برای داروهای کوک می کردم از خودم غافل شدم و درمانم نصفه بود.

همون شب که همسر شاکی بود که چرا ناراحتی قبل خواب احساس کردم گوشم یه جوریه رفتم یه یک تکه سیر قاچ کردم و داخل گوشم گذاشتم بعد مدتی احساس کردم که چقدر خوب شد و تونستم بخوابم. صبح به همسر گفتم و اونم توصیه کرد که خب الانم بذار تو گوشت تا شب.

چند ساعتی گذاشتم دیدیم انگار داره بد می شه اوضاع، خیلی تحریک شده بود گوشم دیگه ساعت 6 زنگ زدم بیا منو ببر دکتر داره گوشم به درد می افته. خلاصه رفتم و دکتر گفت آنتی بیوتیک باید استفاده کنی و قطره نوشت اونم باید بریزم. کلی هم بهم خندید گفت مثل اینکه علاقه زیادی به سیر داری.

من وبلاگ قبلیم رو خیلی دوست داشتم با اینکه اسامی کاملا واقعی بود اما نگران نبودم حتی همسر هم خبر داشت که وبلاگ دارم آدرسش رو بهش گفته بودم اما می گفت نخوندم. منم پیش خودم می گفتم چقدر با شعور که احترام گذاشت به این حریم خصوصی.

از یه جایی به بعد دلهره اومد سراغم که نکنه از فامیل کسی بخونه وقتی رمز گذاشتم براش اومد گفت وبلاگ نمی نویسی دیگه گفتم چرا. گفت پس چرا رمز می خواد...

اینجا بود که دیگه دستم به نوشتن نرفت.

متاسفانه چون نمی خوام از این وبلاگ جدیده خبر داشته باشه کم می نوشتم ولی عمیقا دلم برای نوشتن تنگ شده.

من تمام افرادی که توی پیوند وبلاگم هستند رو می خونم هر روز می رم سر می زنم.

یه وبلاگی بود که خواننده وبلاگ قدیمیم بود منم هرازگاهی براش کامنت می ذاشتم. متاسفانه من آدم درون گرایی هستم، دوست صمیمی 2 تا دارم اونم شاید هر 5 یا 6 ماه با هم صحبت کنیم. من از دوست و رفیق بخاطر تجربیات تلخ خانوادگی دوری می کنم دست خودم نیست. متاسفانه ضربه های بدی خوردیم. من بیشتر با خواهرام راحتم و خواهر شوهرم.

نمی تونم دوستی رو حفظ کنم، وقتی یک نفر رو برای اولین بار می بینم خوب می تونم ارتباط برقرار کنم اما متاسفانه نمی تونم و وقتش رو ندارم که بخوام رفت و آمد کنم. خوب تو این 5 سال زندگی بقدری چالش داشتم که نشده.

خب بالاخره هر رفتی آمدی داره دیگه شرایطش رو نداشتم واقعا. 2 تا از خواهرام کاملا برون گرا و رفیق باز هستن من نمی تونم مثل اونا باشم. مدلم باهاشون فرق می کنه. ترجیحم خانوادس.

چندباری مطلب رمزی گذاشت این دوستمون درخواست دادم حتی جوابمم نداد بگه آقا دوست ندارم بهت رمز بدم. یه جوری شک کردم که اصلا پیامم بهش نرسیده. تا اینکه آدرس  ای.نستا گذاشت منم رفتم و درخواست دادم با هم سلام و احوالپرسی هم کردیم. بعدش گفت می خوام رمزی بنویسم منم بهش تو ای.نستا پیام دادم بهم رمز می دی سین کرد و جواب نداد آخه چرا؟؟

خلاصه منم دیدیم اینجوریه آنفالو کردم. هرازگاهی می رفتم سر می زدم به وبلاگش تا اینکه امروز با لحن خیلی بدی نوشته بود به اینایی که خواموشن وقتی رمز می خوان می گن عزیزم به منم رمز می دی چی باید گفت؟ خیلی بدم اومد راستش و ترجیح دادم دیگه هرگز بهش سر نزنم.

من از دوستانم، افرادی که تازه می خونم و می بینم مطلبشون رمزی می شه رمز می خوام. با آدرس وبلاگم هر قدیم هم جدید.

خب اگر بنا به هر دلیل دوست ندارید رمزتون رو در اختیار کسی قرار بدید خیلی مادبانه تره که بگید ترجیح می دم به افرادی که فعال هستن رمز بدم نه اینکه جواب طرف رو هم ندید.

نمی دونم من آدم حساسی ام کلا، نباید اهمیت بدم. واقعا هم دیگه ازشون درخواست نکردم و روی صحبتشون من نبودم اما چی می گذره در سر این آدم نمی دونم خدا انشاالله بهش آرامش بده به هممون.



نظرات 3 + ارسال نظر
حوا سه‌شنبه 27 آبان 1399 ساعت 05:11

به به ببین کی اومده
سلام...
خوبی؟
امیدوارم همیشه حال دلت خوب باشه

رمز های منو که یادت نرفته

منم یکی از وبلاگ هایی که همیشه دنبال میکردم و خیلی ادعای دوستی اش میشد، و بعد از تقریبا چهار پنج سال دوستی چنین رفتار مشابهی داشت و غیر مستقیم گفت منو دوست حساب نمیکنه
اوایلش خیلی به هم ریختم و حسابی بهم برخورد...
برای آرامشم بیخیالش شدم و دیگه به وبلاگش سر نزدم و رهاش کردم

سلام حوای نازنینمممم ، واقعا یکی از بامعرفت ترین دوستای منی
من یه رمز ازت دارم که اکثرا مطالبت با همون باز می شه. اگر اشتباه نکنم یه بار رمز یکی از مطالبت یه چیز دیگه بود درخواست دادم بهم بدی ولی انگار به دستت نرسید. البته مطمئن نیستم چون برای خیلی وقت پیشه.
وقتی کسی از من رمز می خواد اگر وبلاگ داشته باشه حتما بهش می دم. منم فقط برای آرامش حالش دعا می کنم و دیگه نمی رم اصلا پیشش.

شیشه شنبه 24 آبان 1399 ساعت 09:57 http://www.sangoshishee.blogsky.com

سلام . خوشحال شدم که دوست مجازی جدیدی پیدا کردم .
نه عزیز پیوند وبلاگم موردی نداره
در مورد بیت کوین چی میخوای بدونی ؟‌ تا چه حد اطلاعات دارید ؟

سلام شیشه جان، خیلی خوشحالم باهات آشنا شدم. اینکه چه کیف پول ارزی دانلود کنم که معتبر باشه و بشه راحت نقل و انتقال انجام داد؟
و اینکه یه سایتی عضوم به نام crypto free نظرتونو دوست داشتم بدونم دربارش. بیت رایگان می ده اما تا به 0.3 نرسیم اجازه برداشت نمی ده می خواستم بدونم به نظر شما صحت داره؟

خانمی شنبه 24 آبان 1399 ساعت 07:30 http://dark-masire-zendegi.blogfa.com

منم گوشم هر چند وقت یکبار شروع میکنه درد گوش خیلی بده خیلی ی ی ی من که از کرونا ترسیدم و اینبار دکتر نرفتم
منم درون گرام ولی خیلی جالبه با خواهرات فرق داری آخه من دلداشامم تقریبا همین مدلین ...

من خیلی متفاوتم باهاشون. من و ابجی بزرگم آروم تریم. وقتی جایی هستیم که اون دو تا شیطونا هستن همه به من می گن وای چقدر تو خانمی کلی ازم تعریف می کنن
من آب رفته بود تو گوشم بعد اولش احساس خارش داشتم خیلی کلافه کننده بود. دکترم گفت اگر مشکلات گوشت رو جدی نگیری بد جوری اسیرت می کنه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.