52

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

51

حقیقتا خیلی ساکت شدم، یه جوری که برنامه تبدیل صوت به متن رو دانلود کردم بلکم بیام بنویسم اما وقتی اومدم شروع کنم با اینکه یک عااللللمه حرف برای گفتن دارم ساکت شدم و نتونستم چیزی بنویسم.

آخ که چقدر دلم برای خودم تنگ شده، وبلاگ قبلیم رو هرازگاهی نگاه می کنم می بینم انگار شور و شوق زندگی درش جریان داشت با همه گرفتاری هام اما الان یه جورایی تو خلصه هستم.


فسقلی از دیروز مریضه، ۶ونیم عصر گفت سرم درد می کنه منم گفتم ببرم بخوابونمش بعدش تولد خواهر دومی بود قرار بود بریم خونه بابام، گفتم سرحال باشه

هیچی خوابید ۸ بیدارش کردم بازم خوابش می اومد یکم خوابید باز بعدش بیدار شد با ۳۸.۵ درجه تب

دیگه دکتر بردیم و دارو می خوره اما نمی تونم بخوابم همش بیدارم کنترلش می کنم.

از علایم مریضی فقط تب.سردردو گلو درد داره همین

فعلا انتی بیوتیک ندادم تا فردا شب اگر بهتر نشد ببرمش پیش دکتر خودش.

دیشب بردمش درمانگاه متخصص اطفال نداشت دارو داد اما شک داشتم یه جورایی بهش، صبح زنگ زدم اسنپ.دکتر با یه متخصص حرف زدم اونم ترجیحش این بود فعلا آنتی بیوتیک نگیره تا ۳ روز.

دیگه همین درگیر فسقلی جانمم




پ.ن:  یعنی واقعا روزی حداقل ۳۰ نفر میان اینجا رو بخونن؟


پ.ن: با متخصص تو اسنپ.دکتر صحبت کردم گفت فعلا تا ۷۲ ساعت انتی بیوتیک نخوره بعدش اگر رو به بهبودی نرفت ببرش پیش دکتر خودش معاینش کنه، توکل به خدا