61

چهارشنبه ۳۰ شهریور مدرسه فسقلی ازمون خواسته بود بچه رو ببریم و یکی از اولیاء حتما حضور داشته باشه، ساعت ۱۱ مدرسه بودیم پسرم رو از زیر قرآن ردش کردن، یه تم درست کرده بودن  اونجا ایستاد و ازش عکس گرفتن بعدش هم راهنماییش کردن سر کلاس، ما هم توی یه کلاس دیگه نشستیم، مدیر مدرسه با معلمشون اومدن ۱ ساعتی صحبت کردن باهامون، اصلا اعتمادم بیشتر جلب شد، معلمشون ۱۷ سال سابقه تدریس داره، با توضیحاتی که بهمون داد می شد فهمید چقدر کارش رو بلده، انشاالله همونجوری باشه

شنبه ۲ مهر اولین روز مدرسش بود، ساعت ۱:۱۵ تا ۴:۱۵

پایه های دیگه شیفت صبح هستن و به نظرم تایم خوبیه برای پیش دبستانی ها

دیگه بردمش مدرسه، تو راهم بهش گفتم نمی مونم تو مدرسه، البته یک ماهی می شد که درباره مدرسه باهاش زیاد حرف زده بودم و گفته بودم بهش که مامانا برمی گردن خونه، اونجا نمی مونن

خلاصه معلمشون اومد جلوی در، تحویل گرفت بچه هارو، ۲ تا ۲ تا دستاشون رو می گرفت و می برد سر کلاس، دیگه صورتش رو بوس کردم، گفت بمون، گفتم نمی شه مامان میام بعدا دنبالت و رفتن

چند دقیقه ای ایستادم دیگه مدیرشون گفت مامانا برید خونه، خیالتون هم راحت، دیگه اومدم سمت خونه

ساعت یه ربع به ۳ باشگاه رفتم تا یک ربع به چهار

بعدشم لوازم باشگاهم رو همونجا گذاشتم و رفتم دنبال فسقلی، با هم برگشتیم باشگاه، شهریه ژیمناستیکش رو دادم و لوازمم رو برداشتم و اومدیم خونه



نظرات 2 + ارسال نظر
خانمی پنج‌شنبه 14 مهر 1401 ساعت 09:33

آهااااا... کنجد ۱۴ اردیبهشت ۹۶
مرددم سال دیگه بفرستمش مدرسه بس که ریزه ست

نیمه اوله کنجد بخاطر همین اینجوری می شه، به نظر من ظلمه در حق بچه چرا باید تو ۵ سالگی مدرسه بره اخه

خانمـــی دوشنبه 4 مهر 1401 ساعت 10:59 http://dar-masire-zendegi1.blogfa.com/

عزیزززم مبارک باشه پیش دبستانی رفتن فسقلی
پس فسقلی و کنجد تقریبا همسن هستن

فدات بشم خانمی، ممنونم
فسقلی متولد ۹ مهر ۱۳۹۵

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد