دارم پوشک رو از فسقلی می گیرم. امروز سومین روزه فقط موقع خواب ظهر و شب پوشکش میکنم. ۲۳ام شروع کردم.
روز اول اصلا نمی گفت دستشویی داره خودم زود به زود می بردمش. چندباری هم شلوارش رو خیس کرد اما اصلا دعواش نکردم.
روز دوم بهتر بود عصرش با باباش می خواست بره بیرون پوشکش کردم. برگشتن داشت تو آشپزخونه حرف می زد یهو گفت مامان جیش کردم گفتم عب نداره الان پوشک داری.
امروز سومین روزه هرازگاهی میاد می گه و باباشم امروز خونس من پای سیستم می بردش و میاردش.
خسته شدم از کار خسته شدم از این که همش گرفتاریم. ۲ تا دستام درد می کنن انقدر که پای سیستم نشستم.
دیشب بغض بدی داشتم منتظر بودم فسقلی بخوابه برم گریه کنم همسر بیدار بود. یکم حرف زدیم گفتم دلم می خواد گریه کنم گفت بیا تو بغل من گریه کن.
کنارش دراز کشیدم و سرم رو بازوش بود و گریه کردم.
خیلی خوب بود. سبک شدم.
نپرسید چته. نگفت گریه نکن. فقط گریم که تموم شد کلی حرفای خوب بهم زد.
خدایا خودت شاهد تلاشهامون هستی. یه فرجی کن