چهارشنبه ۳۰ شهریور مدرسه فسقلی ازمون خواسته بود بچه رو ببریم و یکی از اولیاء حتما حضور داشته باشه، ساعت ۱۱ مدرسه بودیم پسرم رو از زیر قرآن ردش کردن، یه تم درست کرده بودن اونجا ایستاد و ازش عکس گرفتن بعدش هم راهنماییش کردن سر کلاس، ما هم توی یه کلاس دیگه نشستیم، مدیر مدرسه با معلمشون اومدن ۱ ساعتی صحبت کردن باهامون، اصلا اعتمادم بیشتر جلب شد، معلمشون ۱۷ سال سابقه تدریس داره، با توضیحاتی که بهمون داد می شد فهمید چقدر کارش رو بلده، انشاالله همونجوری باشه
شنبه ۲ مهر اولین روز مدرسش بود، ساعت ۱:۱۵ تا ۴:۱۵
پایه های دیگه شیفت صبح هستن و به نظرم تایم خوبیه برای پیش دبستانی ها
دیگه بردمش مدرسه، تو راهم بهش گفتم نمی مونم تو مدرسه، البته یک ماهی می شد که درباره مدرسه باهاش زیاد حرف زده بودم و گفته بودم بهش که مامانا برمی گردن خونه، اونجا نمی مونن
خلاصه معلمشون اومد جلوی در، تحویل گرفت بچه هارو، ۲ تا ۲ تا دستاشون رو می گرفت و می برد سر کلاس، دیگه صورتش رو بوس کردم، گفت بمون، گفتم نمی شه مامان میام بعدا دنبالت و رفتن
چند دقیقه ای ایستادم دیگه مدیرشون گفت مامانا برید خونه، خیالتون هم راحت، دیگه اومدم سمت خونه
ساعت یه ربع به ۳ باشگاه رفتم تا یک ربع به چهار
بعدشم لوازم باشگاهم رو همونجا گذاشتم و رفتم دنبال فسقلی، با هم برگشتیم باشگاه، شهریه ژیمناستیکش رو دادم و لوازمم رو برداشتم و اومدیم خونه
اسم فسقلی رو مدرسه غیرانتفاعی نوشتیم، شهریه ثابت ۹ تومن شد، ۴۲۰ هزینه لباس، لیستی که گفتن تهیه کنیم و من سرچ زدم تو دی جی کالا و کالاهایی پیدا کردم که نه خیلی گرون، نه خیلی ارزون و بی کیفیت، یه چیز متوسط حدودا ۱۴۰۰ می شه، کیف هم بخوایم یه چیز معقول بخریم بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ می شه، اگر نخوای خیلی حالا چیز خاصی باشه، شایدم بیشتر
حالا کتابهایی که قراره بگیریم رو فعلا نگفتن ، لیست مربوط به لوازم التحریره
داشتم فکر می کردم زمان ما هم به نوبه خودش گرون بودن لوازم، تعداد بچه هام زیاد، چقدر به مامان بابام حق دادم، خدایی در توانشون همه چی مهیا کردن برامون، اما حتما چقدر دلشون می خواسته کارهایی بکنن و نتونستن، چقدر غصه خوردن خدا می دونه..... هی.....
من به همسر گفتم شاید برای خودم بتونم از خیلی چیزا بگذرم و بگم نمی خوام یا لازم نیست اما برای فسقلی نمی تونم این کار رو بکنم
خیلی برام مهمه فسقلی مدرسه خوب بره، خیال منم راحت باشه که چند ساعتی که بچم نیست جاش مطمئنه
روزی که قرار شد برای مدرسه بریم زد زیر گریه، گفت مدرسه نمی خوام برم، من خوندن و نوشتن بلد نیستم، بچه ها مسخرم می کنن، بهش گفتم مامان هیچ کس اولش بلد نیست، کم کم معلم یادتون می ده، نقاشی می کشید، کاردستی درست می کنید و... چشماش برق زد گفت پس بریم
مدرسه ای که رفتیم خیلی شیک و مرتب بود، خودم از برخورد با پرسنل حس خوبی گرفتم، فسقلی هم خیلی خوب بود، من داشتم با مدیر صحبت می کردم، یه مربی پرورشی بود فکر کنم، اومد با فسقلی حرف زد، به مدیر گفت کارتون با فسقلی تموم شد بفرستیدش پیش من، پسرمم خیلی با حس خوبی رفت، کلاس رو بهش نشون دادن، حیاط مدرسه رو دیدن، بهش جایزه هم دادن و من با خیال راحت از مدرسه اومدم بیرون
ثبت نامش انجام شد، شوق روز اول مهر رو دارم، که لباس فرمش رو بپوشونم تنش، دستش رو بگیرم و ببرمش مدرسه
کلاسهاشونم از ساعت ۱ ظهر هست تا ۴ فکر کنم
وقتی یه مدت ننویسی دیگه عادت می کنی
زندگی مثل همیشه جریان داره، اتفاق خاصی نیفتاده واقعا
کتاب صوتی گوش می دم حالا چه رمان چه انگیزشی
۳ روز در هفته باشگاه می رم
فسقلی هم ۳ ماهی می شه می ره ژیمناستیک
همسر هم می ره بدنسازی
هممون ورزش می کنیم و این خیلی حس خوبی می ده
۱۴ ابان که بشه می شه ۱ سال می شه که لب به سیگار نزدم
دقیقش ۹ ماه و ۷ روز
به خودم افتخار می کنم
دیگه اینکه مجبور شدم یکی از دندونامو بکشم و حالا ۴ تا دندون دارم که باید ایمپلنت بشه انشاالله خدا کمک کنه از سر ماه برم شروع کنم دونه به دونه
از من بهتون نصیحت اگر دندون عصب کشی شده دارید و روکش نکردید هرچه سریعتر روکشش کنید، اگر موادش ریخت پشت گوش نندازید تا به درد من گرفتار نشید
۲ ساعت زیر دست دکتر بودم و واقعا شانس آوردم که جراحی نشد
راستی امسال فسقلی می ره پیش دبستانی
می خوام رمزی بنویسم اینجا، تا آخر اردیبهشت اگر کسی وبلاگ داشت و رمز خواست بهم بگه
دوستان نازنینی هستن که وبلاگ ندارن، خاموش بودن و من آشنا نیستم باهاشون، عذر منو بپذیرن، من اگر احساس امنیت داشتم به رمزی نوشتن فکر نمی کردم
پسر قشنگم از 29 اسفند تب کرد و سردرد داره، بهش استامینوفن دادم تبش تحت کنترله اما بی اشتها شده شدید.
19 دی 3 روز بی دلیل تب کرد به همراه سر درد که تو یه پست بهش اشاره کردم، 20 بهمن هممون آمیکرون گرفتیم و دوباره تب و سردرد...
دیروز زنگ زدم دکتر خودش، منشی گفت هفته اول که دکتر نیست بعدش تماس بگیرید معلوم نیست برنامشون چیه، دیگه از اسنپ.دکتر یه متخصص اطفال زنگ زدم، بهم گفت بروفن هر 8 ساعت بده تا 24 ساعت اگر تب ادامه داشت آزمایش نوشت برم انجام بدم
دیشب 11ونیم و 7ونیم صبح خورد 3ونیم هم باید بهش دارو بدم، امیدوارم تبش قطع بشه
خداروشکر اشتهاش کمی بهتر شده، مولتی ویتامین و ویتامین c هم دارم بهش می دم
شنبه اگر آزمایشگاه باز باشه می برم آزمایش بگیرن ازش امیدوارم دکتر خودش بیاد که جواب رو ببرم نشونش بدم
2شب پیش سرچ کردم تب همراه با سردرد یه چیزای وحشتناکی اومد حالم خراب شد.
دکترا می گن به دندون ربط نداره اما هر زمان پسرم تب کرد همراه سردرد دندون دراومد، امیدوارم جواب آزمایش خوب باشه و واقعا بخاطر همون دندون باشه.
چقدر خوبه یه قطعه برای سیستمم خریدم الان با وای فای گوشی وصل شدم، قبلش همش باید به کابل گوشی رو وصل می کردم تا بتونم از اینترنت استفاده کنم.
دیگه فعلا همین