56

سال نو همگی مبارک، خیلی امیدوارم امسال سال خوب و متفاوتی برامون باشه، اما نمی دونم چرا هر سال این آهنگ هایده به ذهنم می رسه این موقع ها که می گه

سال سال این چند سال

امسال پارسال پیرار سال

هر سال میگیم دریغ از پارسال


نمی دونم، بهرحال امیدوارم و انسان به امید زندس.

سال قبل که من به معنای واقعی کلمه پوست انداختم، از هر لحاظی که شما فکرش رو بکنی.

امسال خداروشکر خوب شروع شد امیدوارم ادامه دار باشه.

55

سلام به همگی، امیدوارم روزگار بر وقف مرادتون باشه

خب من ۲ هفته بسیاااااار سخت رو پشت سر گذاشتم، و فکر می کنم امیک.رون نگرفتم و اون کرونا قبلی رو گرفتم چون والا من مثل دفعات قبل حال خرابی داشتم، همون ضعف ها و بی جونی، فقط لرز و سر درد هم بهش اضافه شده بود.

قصد خونه تکونی  نداشتم اما موتورم کم کم روشن شد و خیلی با احتیاط اول رفتم سراغ شستن پرده های آشپزخونه، تا لباسشویی کارش تموم شه پنجره هاش رو دستمال کشیدم و بعدش دیوارهارو، البته خداروشکر آشپزخونه دیوار زیادی نداره، بعدشم یخچال و لباسشویی و ظرفشویی  و گاز اومدن وسط آشپزخونه و زیرشدن شسته شد و دیوار پشت گازم تمیییز شسته شد و در نهایت  کف رو شستم و تمام، یه روزم وقت می ذارم برای تمیز کردن درب کابینتها و داخل کابینتها، خدایی داخلشون تمیزه من کلا  دختر مرتبی ام

فردا میان فرشهارو ببرن برای شستشو

دیروز روی تشک ها رو شستم و پتوهایی که می شد ماشین بشوره شستم، امروز همسر رفت ۲ تا پتوی قبلی که داده بودیم خشک شویی گرفت و من همراهش روتختی رو فرستادم رفت خشکشویی، از یه پیچ اینترنتی یه سه تکه روتختی و روبالشی سفارش دادم که انشاالله هفته اینده می رسه.

لیست خریدم رو نوشتم هرچی یادم میاد اضافه می کنم، هرچی می خرم تیک می زنم خیلی حس خوبیه

چهارشنبه که فسقلی رفت خونه بابابزرگش تونستم به کلی از کارام برسم، مابقیش هم انشاالله خورد خورد جوری که بهم فشار نیاد انجام می دم

۲۵اسفند عروسی پسر خواهرشوهرمه و هنوز لباس نخریدم بدون حرف پیش جمعه دیگه با خواهرم بریم ببینیم چی می تونم بخرم، وقت آرایشگاهمون رو گرفتیم من و خواهر همسر و دخترش با هم می ریم

چشم به هم زدیم امسال گذشت، از چندروز قبل عید پارسال،ما بدبیاری آوردیم تا همین ۱ هفته پیش، قشنگگگگ پوست انداختیم.

نتونستم با مشاورم صحبت کنم چندماهه

بچه ها چندوقت پیش از بهزیستی زنگ زدن به همسر و یک سری سوال پرسیدن، مثل اینکه رابطش با همسن و سالاش چجوریه، همسرمم والا چیز خواصی نگفته اما چندروز پیش زنگ زدن که ما تشخیص دادیم پسرتون اضطراب داره، شماره یه مشاوره بهش دادن و گفتن تماس بگیرید جلسه اولش رایگانه برید بعدش  احتمالا پولی باید باشه دیگه، تاحالا با شماها تماس گرفتن؟؟؟

54

جمعه هفته پیش همسر رفتن فوتبال، غروب خوابیده بودیم وقتی بیدار شد گفت سرد نیست؟ بهش گفتم نره شاید سرما خورده باشه اما متاسفانه گوش نکرد و رفت، وقتی برگشت با حال خراب، می گفت توپ هم تو سرم خورده سرم سنگینه، دیگه جاش رو انداختم کنار بخاری، بهش ۱ قرص کل.داکس دادم و خوابید.

کل شنبه هر ۶ ساعت دارو دادم و رسیدگی کردم بهش و همش خوابید، یکشنبه عصر گفت دیگه خوب شدم

۲ شنبه با فسقلی کلی بازی کردیم و قصه براش گفتم و خوابیدیم، خودم احساس لرز داشتم

طرفای ۲ دیدم همش تو جاش اینوراونور می شه، گفتم جیش داری مامانی؟ گفت آره، بردمش دستشویی بعدش  دیدم خدایا چقدر داغه بچه یکمم انگار هذیون می گفت.

دیگه بهش استا.مینوفن دادم و گذاشتمش رو پام نیم ساعتی، بعد تبش رو گرفتم ۳۷.۸

دیگه رفتم دستمال آوردم و پاشویش کردم تو یه ظرف آب خالی تو طرف دوم کمی سرکه ریختم، پاهاش رو گذاشتم تو ظرفی که سرکه داشت سرش و دستش رو با دستمال و آب خالی خنک می کردم تبش رو کنترل کردم ساعت ۵ عصر هم وقت گرفتم از دکترش و بردمش، گفت کروناس گلوی خودمم نگاه کرد گفت توام درگیری، دیگه دارو داد تا رسیدیم خونه سوپ درست کردم و جمع و جور کردم دیگه خودمم تا شب بشه افتادم

هیچی دیگه این امیکرو.نم گرفتیم

دارو می خوریم خداروشکر بهتریم 


53

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

52

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.