حقیقتا خیلی ساکت شدم، یه جوری که برنامه تبدیل صوت به متن رو دانلود کردم بلکم بیام بنویسم اما وقتی اومدم شروع کنم با اینکه یک عااللللمه حرف برای گفتن دارم ساکت شدم و نتونستم چیزی بنویسم.
آخ که چقدر دلم برای خودم تنگ شده، وبلاگ قبلیم رو هرازگاهی نگاه می کنم می بینم انگار شور و شوق زندگی درش جریان داشت با همه گرفتاری هام اما الان یه جورایی تو خلصه هستم.
فسقلی از دیروز مریضه، ۶ونیم عصر گفت سرم درد می کنه منم گفتم ببرم بخوابونمش بعدش تولد خواهر دومی بود قرار بود بریم خونه بابام، گفتم سرحال باشه
هیچی خوابید ۸ بیدارش کردم بازم خوابش می اومد یکم خوابید باز بعدش بیدار شد با ۳۸.۵ درجه تب
دیگه دکتر بردیم و دارو می خوره اما نمی تونم بخوابم همش بیدارم کنترلش می کنم.
از علایم مریضی فقط تب.سردردو گلو درد داره همین
فعلا انتی بیوتیک ندادم تا فردا شب اگر بهتر نشد ببرمش پیش دکتر خودش.
دیشب بردمش درمانگاه متخصص اطفال نداشت دارو داد اما شک داشتم یه جورایی بهش، صبح زنگ زدم اسنپ.دکتر با یه متخصص حرف زدم اونم ترجیحش این بود فعلا آنتی بیوتیک نگیره تا ۳ روز.
دیگه همین درگیر فسقلی جانمم
پ.ن: یعنی واقعا روزی حداقل ۳۰ نفر میان اینجا رو بخونن؟
پ.ن: با متخصص تو اسنپ.دکتر صحبت کردم گفت فعلا تا ۷۲ ساعت انتی بیوتیک نخوره بعدش اگر رو به بهبودی نرفت ببرش پیش دکتر خودش معاینش کنه، توکل به خدا
واقعا خداروشکر می کنم، ۳۸ روز گذشت و چقدرررر احساس سبکی می کنم، تمرکزم تو کارام خیلیییی زیاد شده، اصلا کارام عقب نمی افته خداروشکر. رابطم با همسر و پسرم خداروشکر خیلی خوب شده، صبور تر و مهربون تر شدم جوری که انگار داروی ارام بخش بهم تزریق شده
با خواهر کوچیکه کلاس بازارهای.مالی.پیش یکی از دوستانمون که استاده تو کارش شرکت کردیم
۲ شنبه و ۴ شنبه ها کلاس داریم
واقعا بیشتر و بهتر می تونم مفاهیم درسم رو درک کنم و بفهمم و همش تاثیرات کنار گذاشتن اون آشغالیه که دود می کردم
بازم خداروشاکرم، جلوی ضرر رو از هر کجا بگیری منفعته
خدارو هزاران مرتبه شکر که من تونستم
۲۶ روز گذشت و من.سیگاری.نیستم
باید یه پست مفصل بنویسم که چه به روزم اومد تو این ۱ ماه
خب تا اونجا گفتم که همه زندگیم ناگهانی زیر و رو شد، خب من علاوه بر پسرم برای خودمم با مشاور تماس گرفتم، و هفته ای ۱ ساعت اخر هفته ها صحبت می کنم با مشاورم
خیلی عجیب و غیر قابل باور بود برام که متوجه شدم تو خیلی از ماجراها من مقصرم و دارم نتیجه رفتارهای غلطم رو می بینم، چه در داغون شدن اوضاع پسرم، چه زندگی زناشوییم خیلی جاها مقصر بودم و همیشه حق به جانب صحبت می کنم، یعنی غیر از این نمی دیدم
خلاصه روی خودم کار می کنم، الان همه چی شکر خدا خیلی خوبه، پسرم حالش خوبه خوبه
یه خیر خوبم بدم بهتون برای همیشه با سی.گار خداحافظی کردم و من دیگه سیگ.اری نیستم
به لطف گوش دادن به کتاب صوتی "آسانترین.روش.ترک.سیگار"
نوشته آلن.کار و به گویندگی گشتاسب.امجدی
نمی تونم براتون توصیف کنم چقدرررررر حالم خوبه و چقدر بیزار شدم از سی.گار
الان ۸ روزه که نه تنها لب نزدم، بهش فکر هم می کنم حالت تهوع می گیرم
خدایا شکرت
انقدر ننوشتم اصلا نمی دونم از کجا باید شروع کنم
2 ماه گذشته با چالش های خیلی زیادی روبرو بودم
آخرین پست رو که نوشتم حالم که خوب شد با فسقلی 5 روزی رفتم تهران خونه خالم
فسقلی یه مدتی بود خیلی پلک هاش رو محکم بهم می زد و بعضی وقتها از گلوش صدا در میاورد که هرچقدر بیشتر تذکر می دادم بدتر می کرد اما خوب خیلی چیز حادی به نظرم نمی اومد. علاوه بر اینکه مدتی بود ناخن هاش رو می خورد و انواع و اقسام کارها رو انجام دادیم و نتیجه نمی گرفتیم. از زدن تلخک به انگشتاش بگیر تا تشویق و تنبیه
هر کاری می کردیم نتیجه بدتری می داد
رابطه من و همسر هم چنان تعریفی نداشت خیلی نوسان داشتیم جوری که قبل از بیماری 3 ساعت با مشاور صحبت کردیم و بازم اوضاع هر چی می گذشت بدتر می شد.
خب ما تا کمی صدامون بالا می رفت فسقلی داد می زد که دعوا نکنید در حالی که شاید 2 لول صدامون بالا رفته بود.
خب ما ناخواسته خیلی به روان بچه آسیب زدیم. از تهران که داشتیم برمی گشتیم دوباره تو ماشین دعوامون شد که فسقلی باز بهمون تذکر داد که دعوا نکنید و من از اون لحظه به مدت 1 هفته اصلا با همسر صحبت نکردم مگر در مواقع ضروری.
بعدش هم 3 بار در طول هفته خواهرم دومی که خیلی دوستش دارم با پسرهاش اومدن اینجا و پسر کوچیکش که از پسر من 2 سال بزرگتره خیلی بچه رو اذیت روحی و روانی کرد جوری که به خودمون که اومدیم دیدیم بچه داره از دستمون می ره.
یه شب بیدار شد و گردنش خشک شده بود از فرداش تیک گردن شدید، تیک صوتی شدید، پلک زدن های بسیار زیاد، ناخن جویدن زیاد پیدا کرد
جوری که داشتم سکته می کردم، دیگه زنگ زدم به مشاور کودک و تقریبا 2 ساعت باهاش صحبت کردم و راهکارهایی داد بهمون که خداروشکر الان اوضاع خیلی بهتر شده
گفت 9 ماه باید جو خونه در بهترین حالت ممکن باشه، نه دعوایی نه داد و بی دادی فقط عشق و محبت
حتی اگر مردت همکاری نکرد تو مدارا کن بخاطر اینکه این بچه خیلی آسیب دیده
گوشی به هیچ عنوان بهش ندید، این در حالی بود که چندماهی می شد ما همش با گوشی دادن سرگرمش می کردیم، مثلا می گفت مامان بیا بازی کنیم من باید کار تحویل می دادم و سریع بهش می گفتم بیا با گوشی بازی کن، می خواستیم ظهر چرت بزنیم باز گوشی دست بچه می دادیم. جوری که از خواب بیدار می شد می گفت گوشی.
گفت کارتن دیدن در حد 2 تا نیم ساعت و این در حالی بود که ما بیدار می شدیم تلویزیون روی کارتن بود تا شب
گفت 2 تا 45 دقیقه خودت باید با بچه بازی کنی در حالی که من مدتی بود وقت نمی کردم با بچه بازی کنم
روح و روانم به شدت به هم ریخته بود، اوضاع کار همسر افتضاح
دوباره بار مشکلات مالی و پرداخت قسط و بدهی رو دوشم افتاده بود و گردن درد و دست درد بدی هم گرفته بودم جوری که تمام مدتی که تهران بودم مسکن مصرف می کردم و وقتی اومدم خونه همچنان درد کمی داشتم
یعنی یک پکیج کامل
دوباره سیگار می کشیدم اونم به تعداد زیاد و تمام برنامه ریزی های بهم خورده بود نه ورزش نه رژیم نه آموزش افتر افکت
واقعا تو بحران بدی بودم
همسر مدام قهر می کرد و من درمونده شده بودم و نمی تونستم شرایط رو درست کنم
دکتر فسقلی بهم گفت این کارایی که می گم انجام بده تا 3 هفته دیگه نتیجش رو می بینی
آها گفت با پسر خالش هم حداقل 3 ماه اصلا نباید رابطه ای داشته باشه اگر خواستن خونتون بیان بگو کسالت دارم به بهونه کرونا مدتی از نباید دیدارهای تنش زا داشته باشه
گفتم 3 روز در هفته بچه می ره خونه پدربزرگش بهم گفتن 2 روز بفرستی کافیه 3 روز دیگه زیاده ببین اونجا چکار می کنن که به بچه خوش می گذره همون کارها رو تو خونه انجام بده
و اینکه بهم گفت اگر تا 3 ماه این اختلالات برطرف نشه ناچاریم درمان دارویی شروع کنیم با دوزهای کمی از آرامش بخش که فکر نمی کنم نیازی به اینکار پیدا کنیم اگر چیزهایی که می گم رعایت کنید
فعلا تا اینجا رو داشته باشید که بیان بقیش رو بنویسم الان برم کمی با فسقلی جانم بازی کنم