خب تونستم تا حدودی نظم رو به زندگیم برگردونم.
بجز دیروز که رفته بودم برای لیرز، روزهای دیگه ورزش کردم.
۹ بیدار می شدم می رفتم پای کار فسقلی که بیدار می شد صبحانش رو می دادم بعدش ورزش می کردم معمولا ساعت ۱۲ می شد. خیلی خوبه بچه ها، ورزش رو تو برنامه های روزانتون قرار بدید، هرچقدر به خواهرام می گم ورزش نمی کنن تنبلی چیره شده بهشون.
چندروز پیش خونه مامان بودیم با خواهر کوچیکه، موقع برگشت مارو بستنی مهمون کردن، با خواهرم قرار گذاشتیم بیان یه شب بمونن خونه ما، بچه ها خوابیدن به یاد قدیما فیلم ترسنا.ک ببینیم.
همون شب خوابیدم چنان خواب وحشتناک.ی دیدم نصفه شب با ترس بدی پریدم، گفتم خدایا ما فقط یه حرف ساده زدیم من باید خواب به این وحشتناکی ببینم و ۲ روز بعد دیدم رو لبم تبخال زد.
من اصلا تبخال نزده بودم تو عمرم تا زمانی که سر فسقلی باردار بودم، بعدشم دیگه نزدم تا همین چند روز پیش.
یعنی نابودم کرده ها
دیگه اینکه چنان اوضاع مالی بهم ریخته که نگو و نپرس
البته از یک هفته قبل عید ما اوضاعمون بهم ریخت اونم چون حدود ۲۰ میلیون پول همسر رو خوردن، و منم که بخاطر مشکل گردنم کار نمی تونستم بکنم و کلی هزینه درمانم شد. از درآمد اسفند هم محروم شدم اولین سالی بود که من نتونستم کار بزنم برای شب عید.
این مدت فشار انقدر روم بوده شبا خواب درست ندارم.
یعنی من دیشب نابود بودم برای خواب اما شاید بالای ۱۰ بار از خواب پریدم و کابوس می دیدم.
چند وقتی هست شبا تو خواب آروم و قرار ندارم
خدایا می دونم که حواست بهمون هست
از بعد بیماری دیگه ورزش نکردم و خیلی ناراحتم واقعا
از شنبه می خواستم شروع کنم که بابام اینا اومدن خونم نشد، تا بیدار شدم و به خودم اومدم رفتم تو آشپزخونه
قرمه گذاشتم که طرفای 12 برقا رفت تا ساعت 3
منم تو این فاصله کمد لباسارو مرتب کردم و سر و سامون دادم اونجوری که دلم می خواست.
برقها هم که اومد درگیر کارای دیگه شدم تا زمانی که مهمونا اومدن.
شبش 2 خوابیدیم و 11 بیدار شدم تا اومدم به خودم بیام برقها باز رفت تا نزدیک 4
بعدشم ناهار خوردیم و 1 لیوان دوغ خوردم و خوابیدم تا ساعت 6
6 هم بیدار شدم یکم چرخ خوردم تو خونه و ساعت 8 رفتم خونه بابا اینا.
دیشب دوباره 3 خوابیدم و 11ونیم بیدار شدم و دیدم برقها رفته. نگو از 10 رفته بوده.
دیگه خداروشکر نیم ساعت پیش اومد برقا و منم نشستم پای کار تا عصر برم خونه مامانم.
اصلا راضی نیستم از خودم که 11 بیدار می شم
کلی کار دارم، هم مونتاژ هم آموزش افتر که از 66 جلسه 20 جلسه خوندم و کاملا فهمیدم
باید یه برنامه ریزی خوب کنم از همین امروز. استارت ورزش رو می زنم، ظهر نمی خوابم که شب بتونم زود بخوابم و به خودم قول می دم که فردا 8 بیدار شم
خب مثل اینکه ما رفتیم برای دور دوم این ویروس منحوس
12هم از خواب بیدار شدم آب دهنم رو قورت می دادم گلوم درد می گرفت مثل قدیما که سرما می خوردیم. بعدش کم کم آبریزش بینی هم شروع شد.
3 شب جامو جدا کردم از همسر و فرزند. شب چهارم همسر گفت بابا بیا پیش ما بخواب اگر قرار به گرفتن باشه ازت ما می گیریم، صبحش هم فسقلی با بغض بیدار شد که تو شبا پیش من نمی خوابی، مامان منم آب دهنم رو قورت می دم گلوم درد می گیره. حالا نمی دونم واقعا گلوش درد می کرد یا این جمله رو از خود من شنیده بود و تکرار می کرد.
هیچی دیگه شب چهارم با استرس پیششون خوابیدم صبح دوتاشون آبریزش بینی داشتن.
فسقلی کل روز آب ریزش داشت که بهش دارو دادم اما از فرداش حالش خوب خوب بود و سرحال.
دو روز بعد یکم آبریزش و فرداش خوب، اصلا خیلی عجیب مریض شد پسرم، حال عمومیش خوب بود خداروشکر
منم هی دمنوش خوردم و استراحت کردم هر روز می گفتم فردا بهتر می شم، اما فرداش تغییری نداشتم.
علائمی هم نداشتم که بگم کرو.ناس فقط تک و توک سرفه و آبریزش بینی. یک دوره 6 روزه هم آزیترو خوردم اما هیچ تاثیری نداشت.
دیگه 20ام دیدم بیحالم به همسر گفتم برم دکتر شاید ویتامینی چیزی داد.
همسر هم چند روز قبل من 1 روز حالش به شدت بد شد، لرز و سر درد و اینا، 1 روز کامل، فرداش که بیدار شد حالش بهتر بود و علائمش مثل من شد.
خلاصه رفتم دکتر و شرح حال دادم گفت احتمال زیاد کرو.ناس دیگه سرم داد هم به من هم به همسر، با یه سری ویتامین
دیروزم رفتیم خانه بهداشت تست دادیم گفت جوابش 3 روز دیگه آماده می شه، هم از دهان نمونه برداری کردن هم بینی، واقعا تجربه خیلی بدی بود برام
الان 2 روزه حالمون بهتره من دیگه اون ضعف رو ندارم، همسر و فسقلی هم شکر خدا خوبن.
حالا ببینیم نتیجه تست چی می شه.
3 شبه فیلم انیمیشن دانلود می کنم می ریزم روی فلش خانوادگی می بینیم خیلی حال می ده.
پ.ن
خداروشکر جواب آزمایش منفی بود
خب امروز وارد روز هشتم از تر.ک سی.گار شدم.
پارسال قبل عید چند روزی نکشیدم و دورم شلوغ بود راحت برام می گذشت اگر دووم میاوردم خیلی خوب بود، متاسفانه دختر خالم اومد خونمون و اون که می رفت تو بالکن شدیدا دلم می خواست. این شد که از یدونه شروع شد و ...
حقیقتا بعضی از روزا به شدت بهم سخت می گذره، این ذهنم منو بیچاره می کنه اما به شب که می رسیم موقع خواب می گم آفرین که دووم آوردی یه روز دیگه ام گذشت.
روز چهارم. پنجم و ششم نابود بودم واقعا اما خداروشکر گذشت الان آرومم و حالم شکر خدا خوبه.
سرما خوردم 2 روزه. پریروز از خواب بیدار شدم آب دهنم رو قورت می دادم گلوم درد می گرفت دیگه در حال دارو خوردنم امروز بهترم خداروشکر اما این آبریزش بینی لعنتی خیلی کلافه کنندس.
بچه ها و عروس خواهرشوهرم همگی کرو.نا گرفتن و به همین دلیل ما هم تو قرنطینه ایم چون فسقلی همش خونس. خواهر شوهرم غذای پدر شوهرم اینا رو می پزه و همسر براش می بره.
رفتن تست دادن خ.ش نگرفته دکتر گفته تو چون 4 ماه پیش گرفتی پادتن تو بدنت هست، همین منو کمی امیدوار کرد چون ما با هم گرفته بودیم.
اما بچه ها و تازه عروس نابود شدن. بدن درد. چشم درد و کلی علایم دردناک
خواهر کوچیکه و همسرش هم گرفتن تقریبا همزمان گرفتن و علایم شون شبیه به همه.
انشاالله همه زود خوب بشن.
سلام به همگی
روز قبل تولدم تا ساعت ۱۲ ظهر حالم خوب و نرمال بود یهو ریختم بهم، جوری که همسر اومد خونه رفتم تو بغلش و گریه کردم از اون بغضها داشتم که گلوی درد بدی همراهشه.
گفتم نمی خوام بگم کسی برای تولدم بیاد، هر سال خانواده خودم جمع می شدیم امسال گفتم نه حال و حوصله ندارم اصلا. غروبش یهو تصمیم گرفتم فردا صبح با همسر و فسقلی ۳ نفره بریم جاده، همسر هم موافقت کرد. ۲ کیلو و نیم بال و بازو خرید خوابوندم تو مواد و لوازم رو جمع کردم و ۸ صبح راه.
خیلی خوش گذشت واقعا، آخرین باری که رفته بودیم جاده فکر کنم ۲ سال پیش بود. مسافرتم که سالهاس نرفتیم شرایطش جور نشد. الانم که با این اوضاع کرونا معلوم نیست کی بشه بریم شمال.
خب من با امروز ۳ روزه که لب به سی.گار نزدم. همزمان یوگا و معجزه شکرگذاری رو شروع کردم.
البته چند وقتی بود روزی ۱ ساعت یوگا انجام می دادم اما به خودم گفتم بایدددد روزی ۱ ساعت هر روز ورزش کنم.
روز اول ترک سی.گار می خواستم پاچه زمین و زمان و بگیرم. دیروز آروم تر بودم، امروزم خداروشکر خوبم.
برام انرژی مثبت بفرستید که دچار لغزش نشم خدایی نکرده